ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
صلح وکلام با یزید، کارد به استخوان رسید
بوم تویی، شوم تویی، ظالم محـــــــکوم تویی
ظلم تو محو و ناپدید، کارد به استخوان رسید
کــجاست کشته های ما، به بندکشیده های ما
قد زفــراقشان خمید، کارد به استخوان رسید
قاضی پول پرست را، جیره خوران پست را
با درمی توان خرید، کارد به استخوان رسید
فقر زبانه می کشد، شعله به خــــانه می کشد
فسق وفجور شد پدید، کارد به استخوان رسید
هان! سخن یاوه مگو، بخیه مزن، مکن رفو
چاک شدوجامه درید، کارد به استخوان رسید
نسیم فتــــح می وزد، لحظه به لحظه می رسد
بــــــــهار بهمن سپید، کارد به استخوان رسید
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
بیزارم از سکوت
بیزارم از رکود
باهدیه ای زجنس هیاهو وقیل وقال
این خانه حقیر مرا
پرزازدحام کنید!
+ + +
نهمامردیمکهازراه پس بمونیم
فــــرودست کس وناکس بمونیم
به پشت هم قوی دستیموبسیار
اسیر لاشخور کــــرکس بمونیم
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
روزهای شروشوروشادمـــانی، من هنوزم عاشقم
با مدارا گفتگو کــــــــــــردیم بادل، درخفــا وآشکار
باز درچشمم توخـــــــــــــــوانی، من هنوزم عاشقم
گرچه ازهرچشم طنازی نمیلرزد دل افسرده لیک
درخیالش درخیال داســــــــتانی، من هنوزم عاشقم
طعنه ولبخندها را هــــردومی بینیم واوگوید به من
پایداری کن که حتما میتوانــی، من هنوزم عاشقم
دل گرفتار واسیرومن گرفتار دلــــــــــــم بیاختیار
بعد بیداری وبعد پاسبــــــــــانی، من هنوزم عاشقم
گاهـــگاهی من به دنبال دل دلّه، دوان درکوچهها
وحشتی نی از فشار پلـــــکانی، من هنوزم عاشقم
باتشرآید خـــرد،خوارم کند، خُردم کند، ازترس او
منومن گویم جوابش سرزبانی، من هنوزم عاشقم
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
برخاست و جلو آمد" خیره به من نگاه کرد جلوم ایستاد از خودم خجالت کشیدم. از اینکه نامحرمی در چشمانم چشم دوخته ...... ولی شعاع نگاهش جانکاه بود. یک چیزی نگاه مرا به او دوخته بود به من زل زد و گفت:
" رفتم به در صومعه ی عابد و زاهد......دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
در میکده رهبانم و در صومعه عابد......گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد."
وقتی این ابیات را شنیدم که ادامه مخمس عارفانه شیخ بهایی بود بیهوش در دریایی از نور غرقه شدم نمیدانم چگونه ذهن مرا خواند......؟
سالها از آن روز میگذرد هنوز هم روی همان نیمکت می نشینم و آن صدا در گوشم زمزمه میکند : ای تیر غمت را دل عشاق نشانه"هرگز او را ندیدم تو گویی او فرشته ای بود که مرا از به دنیای نور تبعید کرد.از آن روز مسیر زندگی من تغییر کرد.من دیگر مست می هیچ کس نشدم الا می حق .چشمه های عرفان به دلم جاری شد.در فراق آن پریچهره عاشق شده وامانده ماندم و ماندم.
نویسنده: دکتر رضا قهستانی
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
آرزوها رافقط درخواب جستن این نشد که زندگی
ازسحرتابوق سگ سگ دوزنی تاروزگارت بگذرد
عاقبت ازناکسان لیــــچارشنفتن، این نشد که زندگی
کودکـــان درخــانواده ، درمیان اجتماع، درهرکجا
جزدروغ وکذب نشنیدن، نگفتن این نشد کــه زندگی
باصداقت یا خیانت کاروشغلت را به پایان گــربری
نزد ابله کارفرمایانتاماهردوجفتنایننشد که زندگی
پایههای دین ومذهبعلم ودانش کاروکوششاعتماد
با تاسف میتوانگفتن که سستن این نشد که زندگی
کاسه لیسان حـــــکومت، چاپلوسان وقیح حزب باد
جایدُر، برگوشهاخرمهرهبستنایننشد که زندگی
گـــــــررژیم ضد ملت دم زقـــانون حمایت میزند
ساده لوح !آنان برایت آش پختن! ایننشد که زندگی
دزدی وغارتــگری، ظلم وتجاوز، قتل نفس بیگناه
سرزندازحاکمان، چه جایخفتن؟ ایننشدکه زندگی
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
ريش خود را ز ادب صاف نمودم با تيغ
همچنان آينه با صدق و صفا رفتم و شد
با بوي ادکلني گشت معطر بدنم
عطر بر خود زدم و غالبه سا رفتم و شد
حمد را خواندم و آن مد"ولاالضالين"را
ننمودم ز ته حلق ادا رفتم و شد
يکدم از قاسم و جبار نگفتم سخني
گفتم اي مايه هر مهر و وفا رفتم و شد
همچو موسي نه عصا داشتم و نه نعلين
سرخوش و بي خبر و بي سرو پا رفتم و شد
مدعي گفت چرا رفتي و چون رفتي و کي؟
من دلباخته بي چون و چرا رفتم و شد
تو تنت پيش خدا روز و شبان خم شد و راست
من خدا گفتم و او گفت بيا رفتم و شد
مسجد و دير و خرابات به دادم نرسيد
فارغ از کشمکش اين دو سه تا رفتم و شد
خانقاهم فلک آبي بي سقف و ستون
پير من آنکه مرا داد ندا رفتم و شد
گفتم اي دل به خدا هست خدا هادي تو
تا بدينسان شدم از خلق رها رفتم و شد
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
يک اگر با يک برابر بود
معلم پای تخته داد ميزد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زير پوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسيها
لواشک بين خود تقسيم می کردند
وآن يکی در گوشهای ديگر «جوانان» را ورق می زد
برای اينکه بيخود هایو هو می کرد و با آن شور بیپايان
تساويهای جبری را نشان میداد
با خطی ناخوانا بروی تختهای کز ظلمتی تاريک
غمگين بود
تساوی را چنين بنوشت : يک با يک برابر است
از ميان جمع شاگردان يکیبرخاست
هميشه
يک نفر بايد بپاخيزد....
به آرامی سخن سر داد:
تساوی اشتباهی فاحش و محض است
نگاه بچهها ناگه به يک سو خيره گشت و
معلم مات بر جا ماند
و او پرسيد : اگر يک فرد انسان ، واحد يک بود
آيا يک با يک برابر بود؟
سکوت مدهشی بود و سوالی سخت
معلم خشمگين فرياد زد آری برابر بود
و او با پوزخندی گفت:
اگر يک فرد انسان واحد يک بود
آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود و آنکه
قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پايين بود؟
اگر يک فرد انسان واحد يک بود
آنکه صورت نقره گون ، چون قرص مه میداشت بالا بود
وآن سيه چرده که می ناليد پايين بود؟
اگر يک فرد انسان واحد يک بود
اين تساوی زير و رو می شد
حال میپرسم يک اگر با يک برابر بود
نان و مال مفتخواران از کجا آماده میگرديد؟
يا چهکس ديوار چينها را بنا میکرد؟
يک اگر با يک برابر بود
پس که پشتش زير بار فقر خم میگشت؟
يا که زير ضربه شلاق له میگشت؟
یک اگر با يک برابر بود
پس چهکس آزادگان را در قفس میکرد؟
معلم نالهآسا گفت:
بچهها در جزوههای خويش بنويسيد:
یک با یک برابر نیست...
ای میل رسیده از:ساراموسوی
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
قصه ما،قصه ای بس روشن است
داســــــتان یک سفر تا بهمن است
قصه ازدزدیـدن آرای مـــــــاست
کوششی از کــــــــودتای مافیاست
ماه خـــــــــــرداد است آغاز سفر
باشروع انتخـــــــــــــــــاباتی دگر
انتخاب خــــــویش کردندمردوزن
انتخابـی اصــــــلح و نیک وحسن
این ولــــــــی ازحدحاکم بیش بـود
بهرمـــــــا نوش وبرایش نیش بود
با تقلب ره زدنـد بـــــــــــررای ما
حق نبود بعد ازتلاش وســـــعی ما
جنبشی بـــــــــرپا شد ازهمبستگی
اتحـــــــــــــاد ودوستی، دلبستگی
کم کمـــــــــک اندیشهها فریاد شد
اعتراض وپچ پچ مــــــــــا داد شد
سیل مـــــــردم درخیابان شد روان
نــی ززندان ترس ونه بیمی زجـان
ضــــــرب وشتم وحشیان آغازشد
راه قتلوراه زنـــــــــــدان باز شد
کشتهها ازمـــــــرزدهها تـن گذشت
تیرکینه بـــــــــــردل یـاران نشست
روح سهراب ونــــــــــداهای جوان
پرکشیدی بــــــــــــــی گنه تا آسمان
دستهــــــــا شد مشت وپاها استوار
درطــــــــــــیاین هفت ماه کارزار
اینک اما مــــــــــــــاه بهمن میرسد
مـــــــاه خونخواهی زدشمن میرسد
ما وخــــــــــونهای به نـاحق ریخته
جانیان از جـــــــــــــــــزا بگریخته
مـــــــــــــــــــاه بهمن ماه پایان سفر
مــــــــــاه تیتر یک عنوان خبـــــــــر
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
پیروزفصل بهــــــــــــــــــــــــــاران
Posted by: mehran in پیروزفصل بهاران اقوا م ترک لر بلوچ صلح جویبه ســــرکرده بی قراران درود
ســــرافرازایران, تپیده به خون
به پـــــرورده شهسواران درود
به مردوزن, آزاده صــــلح جوی
توان مردم بـــــی شماران درود
به آنان که جـان باختنددرمصاف
برای براندازی نـــابکاران درود
به اقوام لر, کردو تـرک وبلوچ
به نسلبجامانده سـربداران درود
به خیل پدر مــــــــــادران غیور
ستم دیدگان، ســـوگواران درود
به همت زمستان به ســــر آوریم
به پیروز فصل بهـــــاران درود
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
وبخود میبالیدم
وخودم راوخودم راتنها، بهترازسایر همسالانم میدیدم.
نه!تومرا یادت نیست، نه مرا ونه غروری که جوانی
به من آموخته بود.
خنده با یارانم- نوجوانان وجوانان برومندوقوی،
همچو من سالم ومست-
کار هرلحظه من بود درآن دوره دور.
همه سدها را ،با سرانگشت خیال ،ازسرراه برمیداشتم،
نه حسابی!
نه جوابی!
غم من جنگ نبود،زورنبود،
قحطی وبیماری ناجور نبود،
غم من دیدن دیرهنگامی، که به ناکامی من میانجامید، بود.
دیدن دخترکان زیبا،
با خرامیدن چون کبک به خیابان.
آری پسرم!
تو مرا یادت نیست،
تونبودی که ببینی پدرت راوقتی،چون تو پرشور بود!چون تو مغرور بود!
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
بد ترین جا ،بهترین جا ، درس هایی برای بهترزندگی کردن
Posted by: mehran in تلویزیون قهوه هدفون داروهواپیما۱) بدترین جا برای نگهداری مسواک
بدترین محل برای قرار دادن مسواک سینک دستشویی است. البته خود سینک مشکلی ندارد و همه مشکل به نزدیکی آن به توالت مربوط است. به گفته محققان و میکروبشناسان دانشگاه آریزونا، به طور متوسط در یک کاسه توالت حدود ۳ میلیون میکروب وجود دارد. این میکروبها میتوانند تا ۲ متر جابهجا شوند و روی زمین، دیوارها و روی مسواک قرار بگیرند. بهتر است مسواک را بیرون توالت در کابینت دارو یا یکی از کابینتهای آشپزخانه نگهداری کنید.
۲) بدترین جا برای گذاشتن کفش و دمپایی
بدترین محل برای گذاشتن کفش و دمپایی کمد اتاق خواب است. راه رفتن در خانه با کفشی که با آن بیرون خانه راه رفتهاید، مهمترین راه انتقال میکروبها، مواد آلرژن و آلایندهها به داخل خانه است. بهتر است کفشها را در قفسه یا کمد کوچکی در نزدیکترین نقطه به در ورودی آپارتمان قرار دهید و با این کار از ورود آلودگی به خانه پیشگیری کنید.
۳) بدترین جای خواب
بدترین محل برای خوابیدن زیر پتو است. موقع خواب به طور کامل زیر پتو نروید و پتو را روی سرتان نکشید. گرم شدن زیاد موجب میشود نتوانید خواب راحتی داشته باشید.
هلن برگز، متخصص چرخه بیولوژیک از دانشگاه راش شیکاگو در این باره میگوید: آ«هنگام خواب به طور طبیعی دمای بدن کاهش پیدا میکند و این موضوع موجب میشود افراد خواب راحتی داشته باشند. در واقع بدن برای داشتن خواب راحت دما را از طریق دستها و پاها از دست میدهد.آ»توصیه میشود هنگام خواب ابتدا برای اتساع رگها جوراب بپوشید بعد جوراب را درآورید و اجازه دهید پاهایتان از پتو بیرون باشد.
۴) بدترین جا برای نگهداری باقیمانده غذا
بدترین محل برای گذاشتن باقیمانده غذا یخچال است. قرار دادن یک ظرف بزرگ غذای داغ بهطور مستقیم در یخچال روش مناسبی برای سرد کردن غذا و پیشگیری از مسمومیت غذایی نیست. دکتر پیتر سیندر، محقق و استاد مدیریت و تکنولوژی در این باره میگوید: آ«در این صورت ممکن است برای کاهش دمای قسمت میانی غذا زمان زیادی لازم باشد و این محل به مکان مناسبی برای رشد و تکثیر باکتریها تبدیل شود.آ» شما میتوانید غذا را تا یک ساعت پس از پخت برای خنک شدن بیرون نگهدارید و سپس در یخچال قرار دهید. یا غذا را در ظروف کوچکتر بریزید و در یخچال قرار دهید. در این صورت غذا زودتر سرد میشود.
۵) بدترین جا برای نصب برگهیادآوری
بدترین محل برای چسباندن برگه یادآوری کارها، در یخچال است. چون شما وقتی میخواهید چیزی از یخچال بردارید سراغ آن میروید و ممکن است اصلا به برگهای که روی یخچال نصب کردهاید توجه نکنید. به عقیده روانشناسان، دیدن کمککننده است اما به شرطی که به آن توجه شود. در یک بررسی مشخص شد نصب تابلویی که افراد را تشویق میکند به جای استفاده از آسانسور، از پله استفاده کنند، موجب میشود افراد تا ۲۰۰ درصد بیشتر از پله استفاده کنند. بهتر است برگه یادآوری کارها را در محلی که به آن توجه میکنید مثلا کنار تلویزیون قرار دهید. نکته دیگر آنکه ذهن خیلی سریع به این محل عادت میکند و توصیه میشود هر چند وقت یک بار محل برگههای یادآوری را تغییر دهید.
۶) بدترین جای هواپیما
بدترین جای نشستن در هواپیما انتهای سالن است. اگر در پروازهای هوایی حالتان بد میشود، انتهای سالن ننشینید. انتهای هواپیما از قسمت جلویی بلندتر است و هر چه از مرکز دورتر شوید حرکات بالا و پایین شدن را بیشتر احساس خواهید کرد. بهترین محل برای نشستن در هواپیما نزدیکترین محل به بالهاست.
۷) بدترین جا برای گذاشتن کیف دستی
بدترین محل برای گذاشتن کیف دستی میز آشپزخانه است. کیف دستی شما وسیله حملونقل میکروبهاست. محققان در بررسیهای خود در هر سانتیمتر مربع از سطح کیف دستی و کیسههای خرید ۶۵ هزار باکتری مشاهده کردهاند. شاید باور نکنید اما یک سوم کیف دستیها و کیسههای خرید حاوی باکتریهای مدفوعی بودهاند. خانمها کیفشان را همه جا همراه خودشان میبرند. با قرار دادن کیف روی میز رستوران، کف اتوبوس و ایستگاه مترو آلودگیها روی آن قرار میگیرند. بهتر است کیفتان را در کشو یا روی صندلی و خلاصه هرجایی به جز جایی که غذا تهیه یا خورده میشود قرار دهید.
۸) بدترین جای کلاس بدنسازی
بدترین محل برای ایستادن در کلاسهای بدنسازی و ورزش، ردیف جلو و روبهروی آینه است. شاید به دلیل اینکه خودتان را در آینه ببینید، جایتان را تغییر دهید اما نتایج یک بررسی که در سال ۲۰۰۳ انجام شده است، نشان داده است اگر خودتان را هنگام انجام تمرینات ورزشی نبینید، بهتر است. در این تحقیق بررسی ۵۸ زن که شدت و نوع ورزش یکسانی داشتند، نشان داد آنهایی که هنگام انجام تمرینهای ورزشی خودشان را در آینه میدیدند در مقایسه با افرادی که در اتاقی بدون آینه ورزش میکردند احساس بدتری نسبت به بدنشان داشتند. بهتر است جایی از کلاس که روبهروی آینه نباشد و در ضمن بتوانید تمرینات را به خوبی ببینید و تمرکز داشته باشید انتخاب کنید.
۹) بدترین جای چراغ مطالعه
برخی افراد عادت دارند قبل از خواب مطالعه کنند و کتاب داستان بخوانند. بدترین محل تابیدن نور مطالعه شبانه بالای سر است. نتایج مطالعات نشان داده است نور مستقیم در بالای سر موجب تاخیر در ترشح ملاتونین و اخلال در خواب شبانه میشود. بهتر است یک نور موضعی ملایم را روی کتاب بتابانید. در این صورت شما میتوانید کتاب بخوانید در حالیکه اتاق تاریک است و بدنتان میتواند برای خواب آماده شود.
۱۰) بدترین جا برای گذاشتن داروها
بدترین محل برای نگهداری داروها قفسه دارو در حمام است. دمای یک حمام حاوی بخار به راحتی به ۳۷ درجه سانتیگراد میرسد که از دمای پیشنهادی برای نگهداری بیشتر داروها بالاتر است. بهترین محل برای نگهداری داورها جایی سرد و خشک مانند یخچال است.
۱۱) بدترین جا برای گذاشتن میوه ها تا قبل از شستن آنها
بدترین جا برای گذاشتن میوهها قبل از شستن سینک آشپزخانه است. به گفته دکتر کلی رینولد استاد میکروبشناسی دانشگاه آریزونا سینک آشپزخانه بیشترین میزان میکروب را دارد و میزان آلودگی آن حتی از توالت بیشتر است. توصیه میشود میوهها را در سبدی بگذارید و بدون اینکه با سینک تماس داشته باشند آنها را بشویید. اگر میوههایی مانند توت فرنگی و شاتوت که بدون پوست کندن خورده میشوند، هنگام شستن در سینک افتاد آن را دور بیندازید و از خوردناش صرفنظر کنید.
۱۲) بدترین جا برای استفاده از هدفون
بدترین محلها برای استفاده از هدفون هواپیما، قطار یا ایستگاه مترو است. هرچند شاید در ظاهر گوش دادن به موسیقی دلخواه از شنیدن سر و صدای موجود در این محلها بهتر باشد اما بررسیها نشان داده است استفاده از هدفون در محیطهای پر سر و صدا احتمال بلندتر کردن صدا را بیشتر میکند. محققان دانشگاه هاروارد دریافتهاند افراد در محیطهای آرام صدا را در سطح ایمنتری تنظیم میکنند، اما وقتی صدای زمینهای مانند سر وصدای سالن هواپیما به محیط اضافه میشود تا ۸۰ درصد و تا ۸۹ دسی بل صدا را بالا میبرند. این میزان بلندی صدا در طولانی مدت میتواند در افراد آسیب شنوایی ایجاد کند. بهتر است در محلهای پر سر و صدا از هدفون استفاده نکنید، هرچند در بررسی محققان دانشگاه هاروارد مشخص شد تنها ۲۰ درصد افراد مورد مطالعه با بالا رفتن سر و صدای محیط استفاده از هدفون را کنار گذاشتند.
۱۳) بدترین جا برای نگهداری از قهوه
بدترین محل برای نگهداری دانه یا پودر قهوه یخچال یا فریزر است. جان مک گرگور، متخصص صنایع غذایی و استاد دانشگاه کلمسون در این باره میگوید: آ«هر بار که آن را از یخچال یا فریزر بیرون میآورید دمای آن تغییر میکند و این موضوع روی طعم قهوه تاثیر میگذارد. درست مثل اینکه یک فنجان قهوه را بارها و بارها بجوشانید.آ» دانهها یا پودر قهوه را در قوطیهای شیشهای نیمه شفاف دردار ریخته و در کابینت آشپزخانه نگهداری کنید.
۱۴) بدترین جا برای تماشای تلویزیون
بدترین محل تماشای تلویزیون جایی است که غذا میخورید. بررسیها نشان داده است تماشای تلویزیون هنگام غذا خوردن موجب میشود نتوانید به مقدار غذایی که میخورید توجه کنید. نتایج مطالعهای که در سال ۲۰۰۶ روی گروهی داوطلب انجام شد نشان داد افراد هنگام تماشای تلویزیون تندتر غذا میخورند. همچنین هنگام تماشای برنامههای تفریحی مصرف ماکارونی و پنیر تا ۷۱ درصد بیشتر میشود. توصیه میشود تلویزیون را در نزدیکی میز غذا خوری قرار ندهید و هنگام غذا خوردن تلویزیون را خاموش کنید. بهترین محل تماشای تلویزیون جایی دور از آشپزخانه است که حتی اگر هوس خوردن چیزی به سرتان زد مجبور شوید چند قدمی تا آشپزخانه راه بروید.
ای-میل ارسالی:دوست خوبم افشین
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
خسرو خوبان
فصل ســـــــــرماوسخت زمین، فصل، فصل یخ وزمستان است
راهها بسته، گامها خسته، حمــــــــــــــله ضربههای بوران است
همه جا تیره وسیاه وخموش، شب پرستان به عربده به خروش
کورسویی زدور اگرپیداست، بی شک آن شمع جمع یاران است
نه صدایی نه هلهله نه سرور، نه سرود وتــــــــــرانه ای برلب
سینهها تنگ وقلب درجـــــولان، خون تپنده، شرورشریان است
گزمه وپاسبان وداروغه، درسیاهی وســــــــــــــــایهها به کمین
رفت وآمد به کــــوچهها ممنوع، غصه وغم به خانه میهمان است
خسته جانی زدردآزادی، گر برآرد ســـــــــــــــــــری وفریادی
ســــــــــرخود میدهد به بادآسان، یا که جایش به کنج زندان است
اندک اندک زدسته یاران، یک به یک حلقه تنـــــگ میسازند
جایشان پـــــــــــــــر نمیشود هرگز، بعد آنان فراق وحرمان است
خسرو خوب، خسروخــوبان، خوش خرامیده، پرکشیدوبرفت
آنچه از خاطرات او به جا ماند، چهره مهــــــــــربان وخندان است
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
شعرزیبای حمید مصدق به نام سیب وجواب زیباتر فروغ راحتما خوانده اید ؛من هم قطعه ای به این دو سروده جذاب اضافه کردم.نخست سروده های این دوهنرمندرامی آورم وسپس شعر"منم آنجا بودم"را.
سروده حمید:
توبه من خندیدی ونمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب رادزدیدم
باغبان ازپی من تنددوید
سیب رادست تودید
غضب آلود به من کردنگاه
سیب دندان زده ازدست توافتاد به خاک
وتورفتی وهنوز,
سالهاست که درگوش من آرام آرام
خش خش گام توتکرارکنان می دهدآزارم
ومن اندیشه کنان غرق دراین پندارم
که چرا باغچه کوچک ماسیب نداشت.
جواب فروغ:
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره ازباغچه همسایه سیب رادزدیدی
پدرم ازپی توتند دوید
ونمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تاکه باخنده تو پاسخ عشق توراخالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده ازدست من افتاد به خاک
دل من گفت:برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تورا
ومن رفتم وهنوزسالهاست که درذهن من آرام آرام
حیرت وبغض توتکرار کنان
می دهد آزارم
ومن اندیشه کنان غرق دراین پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت.
منم آنجا بودم
پشت دیواربلند
پسری تازه رسیده به خط ومرزبلوغ
وفروغ,دخترناز وهنرمند جوان,
دختر رویاهایم
دیدم آن لحظه دزدیدن سیب
که حمید_مرد زیبا,خوش تیپ ورقیب_
هدیه کردش به فروغ
او پس از خنده مستانه به سیب گازی زد
ناگهان از ته باغ,پدرپیر فروغ
بیل بردوش به درشد نزدیک
هردو از ترس به رهی رو به گریز
لحظه ای بعدمن آنجا بودم
بوی عطر تن طناز فروغ
همه جا پرشده بود
سیب رادیدم وبرداشتمش
جای دندان ولبش مانده به سیب
وه چه گرم وتازه,هوس انگیز وعجیب
چشم ها بستم وبردم به دهان سیب درشت
لب نهادم به لب گرم فروغ
ومکیدم ومکیدم لب سیب نه فروغ
سالها شد سپری
منم اینک تنها,نه فروغی نه حمید
همچنان عاشق سیب.
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
ببخشید مثل اینکه اول قضیه رونگفتم که چرا باخودم در گیرم؛من دبیر بازنشسته ام.خوب به یه مواردی رسیدم که منو متقاعد میکنه برای اون چیزی که حق منه وازطریق قانونی بهش نرسیدم ،با دیگرانی که مثل من فکر میکنند به ادای نظریاتم در تظاهرات روبیارم.حالا سوالم ازاون وهمینطور از شما اینه:
اگر من بااو درخیابون رو بروشدم،آیا همونطور که داره هرکی گیرش می آد با چوب وچماق وگاز فلفل و..میزنه،اگه بامن روبروشد چماقشو فرود میاره یانه؟ دانش آموز سابقمو میگم ،شما هراسمی روکه میخوایین بذارین بسیجی،سپاهی،لباس شخصی یا هرچی ...نمی دونم من چه حالی خواهم شد اگه اینکارو بکنه،ولی اگه نزد میدونم چکار خواهم کرد ،بخدا فقط نگاهش میکنم،نگاهی که صدتا سوال خواهدداشت؛اصلا شما بقیه رو ادامه بدین ،من دیگه نمیخوام تجسم بکنم.
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
?Vem kan segla förutan vind
?Vem kan ro utan åror
Vem kan skiljas från vännen sin
?utan att fälla tårar
jag kan ro utan åror,
men ej skiljas från vännen min
utan att fälla tårar.
چه کسی میتواند قایقرانی کند،بدون باد؟چه کسی میتواندپارو بزند"براند" بدون پاروها؟
چه کسی میتواند جدا شود از دوستش،بدون اینکه اشکهایش سرازیر شود؟
من میتوانم قایقرانی کنم بدون باد،من میتوانم پارو بزنم"برانم" بدون پاروها ولی نمیتوانم ازدوستم جدا بشوم بدونآنکه اشکهایم سرازیرشود!
مضمون شعر جالب بود؛ماهم میگوییم: بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد وقت وداع یاران
به نظر شما کدام جالب تر احساسات ماآدم ها را بیان کرده؟
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
ازجـــــــوانی گذشتهها گفتم، باقساوت شنید و حــــاشا کرد
به همین سادگی زمستان شد، برف پیری نشست برسرورو
ســبزی وشادی بهارگذشت، رنگ زرد خزان رو پیدا کرد
به همین سادگی زمانطی شد، بـــی خیالی همه خیال شدند
هــرچه رشتیم پنبه شـد آخر، زخـــــمهای گذشته سرواکرد
به همین سادگی دروغ وریا، رخنه کرده، نشسته در دلها
درکتاب لغت"صداقت" را، نوع دیــــگر دوباره معنا کرد
به همین سادگی دیــــانت را، میفروشند برســـــــــربازار
تهمت وافترا چونقل ونبات، دردهــــــان قضات مأوا کرد
به همین سادگی بهضربچماق، رأی را میقبــــــــــولانند
مـردم ساده را به وعدهٔ نان، مـــیتوان تا حدودی اغوا کرد
به همین سادگی جوانان را، میکشند و بــه خاک میریزند
برسرتلّ کشتگان وطن، خود نشسته چو جـــــــغد آوا کرد
به همین سادگی به زیر کشیم، قاتلین را زجای غصبی شان
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::