به خشم پنجه کشد گرگ زخمــی سرما
به سبزه زار وگلستان، به دامن صحرا
چوبادیاغی شب زوزه می کشد، گویی
خیال حمله به ســـر دارد او، پلنگ آسا
شروع حمله اش امابه قلب بستان است
به خاک مـــــیرسد آنجا، تمامی گلها
زبرگ سبز درختان نشـــــــان نمیماند
کجاست قمریخوشخوان وطاوسزیبا؟
ازآسمـــــان سیاه وپُرابر، خود پیداست
زمان فرقت خــــــــــــورشید، ماه ناپیدا
چوبرف وبادهجوم آورند،غوغاییاست
هـــــــــــراس دردلت آرد هوای توفانزا
درآب یخزده دریاچـهها چوزندان است
فضای تیره وتاریک آب، مـــــــاهی را
طبیعت ارچه چنین چهـرهای خشن دارد
ولی بهاردلانگیــــــــــــــزش آورد فردا